این روزا تو اتاق مروستی چادر زدیم از صبح تا شب یکسره فقط مقاله آموزشی که قراره تا چند روز دیگه برای مجله پردازش سیگنال بفرستیم میخونیم و غلط گیری میکنیم. من و آرش و وحید و محمد و مروستی اینقدر با هم کار کردیم عین مدرسههای شبانهروزی شده دیگه از دنیای بیرون خبری نداریم فقط شب که میشه میریم خونه میخوابیم دوباره صبح میایم ادامه مطلب. مروستی هم هیچ کس رو به اتاقش راه نمیده و حتی ناهار هم میریم سلف استادا به خرج مروستی. حالا خوشبختانه لااقل صندلیهاش نرمه.
نظرات دیگران []